زندگي من

درباره وبلاگ

موضوعات

زندگي من

همسر شما مورد حمله قرار گرفته است


وقت آن زمان است که فهمیدید که همسران امروز مورد حمله قرار گرفته اند! هرچه از همان کودکی به آنها آموخته شده است مورد تمسخر و تمسخر قرار می گیرد. به سختی روزی می گذرد که ارزشهای سنتی میراث یهودو مسیحی آشکارا مورد تمسخر و تضعیف قرار نمی گیرد.


- این تصور که مادر بودن یک سرمایه گذاری ارزشمند از زمان زن است ، از بمباران های بی امان رنج می برد.


- و این ایده که همسران باید به رهبری همسران خود تسلیم شوند ، همانطور که در افسسیان 5: 21-33 گفته شده است در احمق بودن آن تقریباً قرون وسطایی به حساب می آید.


- و این مفهوم که زن و مرد باید به یک گوشت تبدیل شوند ، هویت خود را در یکدیگر پیدا می کنند نه به عنوان افراد جدا و رقیب ، گفته می شود که به طور غیرقابل تحمل توهین به زنان است.


- و این عقیده که طلاق یک جایگزین غیرقابل قبول است ، توسط همه افراد کنار گذاشته شده است. (آیا شما در مورد سو و باب شنیده اید؟)


- و شرح همسر و مادر ایده آل ، همانطور که در ضرب المثل 31: 10-31 ارائه شده است ، اکنون برای زن مدرن غیرقابل تصور است. (عزیزم خیلی راه داره.)


- و نقش زن در امر کمک ، ملاقات ، نان آور ، زخم دهنده ، دوست داشتنی ، سازنده خانه و کودک تحمل کننده چیزی کوچکتر از منزجر کننده نیست.


همه این ارزشهای ژرف که بسیاری از همسران شما برای تحمل آن ناامید هستند ، بطور مداوم در معرض غضب خود جهنم قرار دارند. رسانه های غربی - رادیو ، تلویزیون و مطبوعات - بی وقفه تلاش می کنند تا آخرین آداب و رسوم سنت مسیحی را خرد کنند. و همسران شما که به میراث معنوی اعتقاد دارند ، عملا با انگشت شست خود آویزان می شوند! آنها ساخته شده اند تا احساس احمقانه و پیرمرد و غیرقابل اجرا شوند و در بسیاری از موارد ، عزت نفس آنها آسیب های جبران ناپذیری متحمل می شود. آنها در حال مبارزه با جنبش گسترده اجتماعی و حمایت بسیار کمی از هر کسی هستند.


منبع :  sanykala

(0) نظر

راه هایی که مردان به همسران خود نیاز دارند


سؤال: دکتر دابسون ، به عنوان یک زن ، علاقه مندم که توضیحات شما در مورد زن و مرد در رابطه من با همسرم اعمال شود. آیا با فرض اینکه او به من احتیاج دارد به طرقی که ممکن است کاملاً نفهمیده ام صحیح است؟


پاسخ: این احتمالاً دقیق است. مردان به ندرت آنچه را که زنان نیاز دارند به جز از نظر جنسی فاش می کنند. حتی ممکن است خودشان از پویایی آگاه نباشند. برای بیان دقیق تر آن ، شوهر شما به شما نیاز دارد تا بتواند اعتماد به نفس خود را تقویت کند. او احتمالاً به اندازه تصور خود از اعتماد به نفس برخوردار نیست ، زیرا مردان با دقت از ناامنی های خود محافظت می کنند. در کل ، با این حال ، آنها می خواهند بدانند که مورد احترام و احترام همسرانشان هستند ، درست همانطور که همسرانشان می خواهند بدانند که عاشقشان هستند.


این نقش حیاتی که زنان بازی می کنند بهتر است توسط یکی از داستانهای مورد علاقه من که توسط دوست من E.V گفته است. هیل دکتر هیل یک وزیر پویا و کشیش ارشد در کلیسای باپتیست مسیحی Zion Missionary در لس آنجلس است. او همسر گرانبهای خود ، جین را از چند سال پیش در اثر ابتلا به سرطان از دست داد. در یکی از پرتحرک ترین پیامهایی که تاکنون شنیده ام ، دکتر هیل در مراسم خاکسپاری خود در مورد جین صحبت کرده و روش هایی را که این "بانوی درجه یک" به او تبدیل کرده است به مردی بهتر توصیف می کند.


به عنوان یک واعظ جوان مبارز ، E.V. در امرار معاش مشکل داشت این امر باعث شد تا وی به دلیل اعتراض های جین ، برای تهیه یک ایستگاه خدمات ، منابع اندک خانواده را سرمایه گذاری کند. او احساس کرد که شوهرش برای نظارت بر سرمایه گذاری خود فاقد وقت و تخصص است که این امر به اثبات رسیده است. سرانجام ایستگاه متلاشی شد و E.V. پیراهن خود را در معامله از دست داد.


دوران بحرانی در زندگی این مرد جوان بود. او در چیز مهمی شکست خورده بود ، و همسرش با گفتن اینگونه توجیه می کرد ، "من این را به شما گفتم." اما جین درک بصری از آسیب پذیری شوهرش داشت. بنابراین ، هنگامی که E.V. او به او گفت که ایستگاه را گم کرده است ، او به سادگی گفت ، "خوب".


E.V. آن شب به خانه آمد و انتظار داشت همسرش از سرمایه گذاری احمقانه خود فاش کند. در عوض ، او با او نشست و گفت ، "من برخی از تصورات را انجام داده ام. من می فهمم که شما سیگار نمی کشید و نمی نوشید. اگر سیگاری هستید و می نوشید ، به همان اندازه که از دست می دادید از دست می دادید. ایستگاه خدمات. بنابراین شش در یک دست و یک دوجین دیگر در دست دیگر است. بیایید فراموش کنیم. "


جین می توانست اعتماد به نفس شوهرش را در آن مقطع ظریف خرد کند. نفس مرد به ویژه در مواقع ناکامی و خجالت بسیار شکننده است. به همین دلیل E.V. لازم بود که او را بشنود ، "من هنوز به شما اعتقاد دارم" ، و این دقیقاً همان پیامی است که او به او منتقل کرده است.


اندکی پس از فیاسکو با ایستگاه خدمات ، E.V. یک شب به خانه آمد و خانه را تاریک یافت. وقتی در را باز کرد ، دید که جین برای دو نفر شام شمع آماده کرده است.


"منظور شما این چیست؟" او با طنز مشخص گفت.


جین گفت: "خوب ، ما امشب می خواهیم با شمع بخوریم."


E.V. فکر کرد که این یک ایده عالی است و برای شستن دست هایش به دستشویی رفت. او برای روشن کردن چراغ تلاش کرد. سپس او راه خود را به اتاق خواب احساس کرد و سوئیچ دیگری را درآورد. تاریکی غالب شد. کشیش جوان به اتاق ناهارخوری برگشت و از جین پرسید که چرا برق خاموش است. شروع کرد به گریه کردن.

جین گفت: "شما خیلی سخت کار کرده اید ، و ما در حال تلاش هستیم. اما این کار بسیار سختی است. من پول کافی برای پرداخت قبض نور ندارم. من فکر کردم که ما فقط توسط شمع می خوریم. "


دکتر هیل سخنان همسرش را با هیجان شدید توصیف کرد: "او می توانست بگوید ،" من قبلاً در این شرایط نبوده ام. من در خانه دکتر کاروترس پرورش یافتم و هرگز چراغهایمان قطع نشده بود. " او می توانست روح من را خراب کند ، می توانست مرا خراب کند ؛ می توانست من را تحقیر کند. اما در عوض گفت: "به گونه ای یا دیگری می خواهیم این چراغ ها را روشن کنیم. اما بگذارید امشب با نور شمع بخوریم."


E.V. ادامه داد: "او محافظ من بود. [چند سال پیش] من تهدیدهای زیادی به مرگ کردم و یک شب متوجه شدم که روز بعد کشته می شوم. من از زنده بودن شکر بیدار شدم که زنده بود. اما متوجه شدم که او من از پنجره بیرون زدم و ماشینم از بین رفت ، بیرون رفتم و بالاخره دیدم که او در لباس خود بالا می رود .گفتم: کجا بوده ای؟ او گفت ، "من ... من ... این اتفاق برای من پیش آمد که شب گذشته آنها [می توانستند] یک بمبی در آن خودرو بگذرانند ، و اگر به آنجا می رفتید ، منفجر می شدید. این درست است. ""


جین هیل باید یک خانم باورنکردنی بوده است. از بسیاری از هدایا و ویژگی های او ، من بیشتر تحت تأثیر آگاهی او از نقشی که وی در تقویت و حمایت از همسرش ایفا کرده است. E.V. امروز هیل یک رهبر قدرتمند مسیحی است. چه کسی باور می کرد که برای ساختن و حفظ اعتماد به نفس خود به همسرش احتیاج دارد؟ اما این روشی است که مردان ساخته می شوند. بیشتر ما در داخل بخصوص در دوران بزرگسالی کمی متزلزل هستیم.


این برای من قطعاً صادق بود. شرلی به عنوان یک مرد به طور چشمگیری در توسعه من نقش داشته است. من بارها گفته ام که او قبل از اینکه به خودم اعتقاد داشته باشم به من اعتقاد داشت و احترامش به من اعتماد به نفس می داد تا بتوانم با آن رقابت و تلاش و ریسک کنم. بیشتر کاری که امروز انجام می دهم را می توان به عشق این زن فداکار که در کنار من ایستاده بود ، ردیابی کرد و گفت: "خوشحالم که در تیم شما هستم."


شما در موقعیتی هستید که همین کار را برای همسرتان انجام دهید. آنچه را که لازم دارد به او بدهید ، و من شرط می بندم که او نفع خود را بر می گرداند.


منبع :  sanykala

(0) نظر

آیا انتظار زیادی از همسرتان دارید؟



رقصیدن یک تمرین شگفت انگیز برای دختران است ، این اولین روشی است که شما یاد می گیرید قبل از انجام این کار حدس بزنید که یک مرد قرار است چه کاری انجام دهد.

- کریستوفر مورلی


من او را دور کردم و در را کوبیدم ، و برای تیم کاملاً روشن کردم که گلهایی که او تازه به من آورد چیزی نیست که من می خواستم. با یک نگاه ناامید و در عین حال آشفته بر چهره خود ، چرخید و گل ها را روی زمین انداخت. آنها ژست تیم بودند که برای صلح برای مبارزاتی که قبلاً انجام داده بودیم. به جای پذیرش آن ، من بیش از حد واکنش نشان دادم ، و باعث شد او همین کار را انجام دهد. اگر می دانید منظورم چیست ، ما "روح" فوق العاده ای با هم داشتیم.


سال های اولیه ازدواج چیزهای زیادی به ما می آموزد. به نوعی ، مثل یادگیری رقصیدن است. اگر نمایش را با رقصیدن با ستاره ها تماشا می کنید ، ظرافت و ریتم را مشاهده می کنید ، زیرا رقصندگان با ظرافت با موسیقی سر و صدا می کنند. اما زیبایی در رقص یک شبه اتفاق نمی افتد. تمرین می کند ساعتها تمرین.


اوایل مرد روی پای شریک زندگی خود قدم می گذارد. او به نوبه خود ممکن است هنگامی که او سمت راست خود را هدایت می کند به سمت چپ حرکت کند. فقط بعد از مدتی رقصیدن با هم و یادگیری احمقانه های یکدیگر ، آنها با دقت پیش بینی می کنند که چه چیزی در طبقه رقص است. ازدواج مشابه است - دو طرف طول می کشد در یک جهت حرکت می کنند و پیش بینی می کنند که حرکت یکدیگر موفق باشد.


اما مانع شدن راه مانع از کارهایی است که ما انجام می دهیم و از رقص خارج می شوند. و وقتی نتوانیم آن را به درستی دریافت کنیم ، ناامید و تحریک پذیر می شویم. اگر شریک زندگی ما را به دلیل شکست مقصر دانست ، ما دفاعی می شویم و سرزنش می کنیم. شکاف در می خیزد و رابطه تقسیم می شود.


شناخت موانع برای سلامتی و سرزندگی شما مهم است. برخی موانع شامل توقع داشتن شوهر یا دوست پسر شما برای خواندن ذهن ، مشخص نکردن نیازهای شما ، نگه داشتن انتظارات غیرواقعی و قرار دادن فرزندان از ازدواج شماست.


مردها خواننده ذهن نیستند. اما اغلب ، ما انتظار داریم که آنها باشند. از تیم انتظار داشتم که بداند که گلها برای برطرف کردن دعوائی که می خواهیم کافی نیست. من انتظار نداشتم که او این را بداند ، منصفانه نبودم. و من عادل نیستم وقتی انتظار دارم از او بداند که فکر می کنم وزن خود را با مسائل خانوادگی تحمل نمی کند ، یا هنگامی که نیاز به استراحت از مسئولیت های خانواده خود دارم ، یا وقتی که با تصمیمی که او در صورت پناه گیری گرفته است مخالف نیستم. نگرانی هایم را بیان کردم


در طول این سالها ، من شنیده ام که بسیاری از خانم ها می گویند ، "من نباید مجبور به پرسیدن" یا "اگر مجبور شدم بپرسم ، حساب نمی شود". شاید برای شما واضح باشد که کسی باید سطل آشغال را بیرون بکشد یا ماشین ظرفشویی را خالی کند. اما مرد شما وافل است که هر جنبه ای از زندگی خود را تقسیم می کند ، بنابراین ممکن است به راحتی مانند آنچه انجام می دهید متوجه این موارد نشود. شما به طور طبیعی می توانید در هر زمان به بیش از یک چیز فکر کنید. عصبانی شدن تقریباً به اندازه تدوین روشی برای برقراری ارتباط برای هر دو شما مؤثر نیست.


اگر شما نمی داند آنها چیست ، مرد شما نمی تواند نیازهای شما را برآورده سازد. این امر بر روی کاغذ ساده به نظر می رسد ، اما در واقعیت ، بسیاری از ما انتظار داریم که همسران یا سایر افراد مهم ، خواننده ذهن باشند و به همین دلیل ، وقت لازم را برای لفظ گفتن آنچه نیاز داریم یا می خواهیم ، نمی گیریم و منجر به تهدید دوم می شود. به وضوح نیازهای شما را بیان نمی کند. انتظار داشتن او برای رفع نیازهای شما اما مخفی نگه داشتن آنها عادلانه نیست. وقتی این ایده را روی کاغذ می بینید ، کل ایده مضحک به نظر می رسد؟ با این وجود توقع داشتن مردان از "فقط دانستن" دقیقاً همان کاری است که بسیاری از ما هر روز انجام می دهیم. سپس وقتی شوهر یا دوست پسرمان سرنخ های غیر کلامی را که انداخته ایم از دست می دهیم متعجب و عصبانی می شویم.


به جای اینکه چیزها را برای خود نگه دارید ، عادت داشته باشید که از فرمول "من احساس می کنم ... وقتی ... چون ..." برای برقراری ارتباط نیازهای خود استفاده کنید.


هنگامی که می خواهید نیاز خود را بیان کنید یا خواهان تغییر در همسرتان باشید ، فرم های زیر را به سادگی پر کنید: من احساس می کنم ___________ وقتی______________ زیرا_____________. در اینجا نحوه عملکرد آن آمده است. تو بگو:


"عزیزم ، من احساس ناامیدی می کنم که هنگام تمیز کردن کاغذ بلافاصله بعد از صرف شام ، زیرا این کار را نسبت به من احساس ناعادلانه می کند. من معمولاً مسئول تهیه غذا هستم ، بنابراین می توانید به من کمک کنید تا بتوانم تمیز کنم تا بتوانیم مقاله بنشینیم و بخوانیم. با یکدیگر؟"


با شروع با "من جمله" شما این احتمال را کاهش می دهید که همسرتان فوراً احساس دفاعی کند. با بیان اینکه چه احساسی دارید و چرا آن را احساس می کنید ، به او کمک می کنید احساسات خود را درک کند. وقتی نیازهای خود را به وضوح بیان می کنید ، افرادی که دوستشان دارید بیشتر از اینها برآورده می شوند.

همسر شما احتمالاً می تواند از کمک کردن امتناع ورزد و به خواندن مقاله بعد از صرف شام ادامه دهد ، اما حداقل او می داند که چگونه شما را حس می کند. اگر او مایل به کمک نباشد ، سایر موارد جدی تر می تواند رابطه شما را به خطر اندازد.


در مثال بالا ، از همسر زیاد خواسته نشده است و انتظار برای کمک به تمیز کردن بعد از صرف شام غیر واقعی نیست. با این حال ، اگر او در خانه ای بزرگ شد که تهیه و تمیز کردن مواد غذایی "کار زن" بود ، این ممکن است برای او خیلی مهم باشد. اگر چنین است ، شاید این زوج بتوانند راه حل دیگری برای اوضاع و مذاکره کنند. به جای خواندن بعد از شام ، شاید او بتواند موافقت کند که سگ را برای پیاده روی ببرد یا وقت خود را برای کمک به فرزندان در کارهای خانه صرف کند تا بار او برای عصر به نوعی تسکین یابد. سپس قبل از خواب ، زن و شوهر می توانند مقاله را با هم بخوانند.


این یک مثال ساده گرایانه است ، اما فکر می کنم مسئله را نشان می دهد: انتظار دارید تغییرات ناگهانی و بزرگی در همسرتان عادلانه نباشد. اگر او در 15 سال اول ازدواج مفید و عاشقانه نبوده است ، به احتمال زیاد اکنون او شروع نخواهد کرد. تغییر ممکن است ، اما باید از خود بپرسید که آیا واقعاً انتظار دارید یا نه. اگر اینطور نباشد ، کاهش یا تغییر انتظارات باعث می شود که تمام وقت به خاطر دیوانه کردن نباشید ، زیرا او آنها را برآورده نمی کند.


انتظارات برآورده نشده باعث پریشانی زیاد در ازدواج می شود. اما مانع دیگری نیز می تواند باعث پریشانی شود. بعضی اوقات ، شما حتی نمی دانید که مقصر این کار هستید ، اما وقتی این کار را کردید ، این امکان را دارد که یک دیوار بسازید که صمیمیت بین شما و همسرتان را مسدود کند. مانع این است: فرزندان خود را پیوسته از ازدواج خود قرار دهید. انجام این کار می تواند پایه و اساس یک خانواده سالم را از بین ببرد.


لطفاً آنچه را که اینجا می گویم اشتباه نگیرید. من نمی گویم که نباید در فرزندان خود سرمایه گذاری کنید. برعکس. در عوض ، من می گویم این است که شما نباید تمام منابع وقت و انرژی خود را بر روی آنها هدر دهید و رابطه خود را با همسرتان فدا کنید. خدا ما را صدا می کند ابتدا زن می شود. سپس او به ما فرزندان می دهد. این امر به گونه‌ای طراحی شده است که کودکان از امنیت والدین در چارچوب مشارکت سالم برخوردار باشند ، نه به قیمت آن. یک رابطه زناشویی سالم باعث ایجاد محیطی امن برای کودکان می شود. و هنگامی که دنیای کودک بی خطر است ، والدین راحت تر می شوند. این امر فشار کمتری به خانواده شما وارد می کند و برکت بیشتری می بخشد.


غلبه بر این موانع همیشه آسان نیست. زندگی توسط 1 پیتر 3: 8 (NKJV) یک راه عالی برای شروع است. "سرانجام ، همه شما با داشتن یک دلسوزی نسبت به یکدیگر ، یک ذهن داشته باشید ؛ مانند برادران ، محبت کنید ، دلسوز باشید ، مؤدب باشید ..."


یک ذهن باشید. حتی اگر شما و همسرتان در مورد همه چیز به توافق نرسید ، باید در جهت داشتن یک ذهن تلاش کنید. سازگاری برای تأمین این امر ضروری است.


منبع :  sanykala

(0) نظر

زن و مرد نیازهای مختلفی دارند


جنس ها با نیازهای روانشناختی کاملاً خاص - اما کاملاً متفاوت - طراحی شده اند. هر کدام به روشهای منحصر به فرد نسبت به دیگری آسیب پذیر هستند. هنگامی که به اصول اولیه کاهش پیدا کنیم ، زنان باید عاشقانه ، دلسوز و دوست داشتنی باشند. مردان برای احترام ، پشتیبان و وفاداری به زنان نیاز دارند. اینها در درجه اول تأثیرات فرهنگی نیستند که در دوران کودکی آموخته می شوند ، همانطور که بعضی ها معتقد هستند. آنها نیروهایی هستند که ریشه در شخصیت انسان دارند.


در واقع ، خالق تنهایی آدم را در باغ عدن مشاهده کرد و گفت: "خوب نیست که انسان تنها باشد" (پیدایش 2: 18). بنابراین او آدم را به یاری ، شریک زندگی ، عشق تبدیل کرد - به منظور ایجاد ارتباط با او از نظر عاطفی و جنسی. با انجام این کار ، او خانواده را اختراع کرد و به آن نعمت و فرمان خود را بخشید.


متأسفانه امروزه میلیون ها ازدواج به دلیل ناتوانی جنسی در کنار هم بودن ، دچار مشکل می شوند. شاید مشکل اساسی یکی از خودخواهی ها باشد. ما آنقدر قصد داریم خواسته های خودمان را برآورده کنیم که نتوانیم خواسته های شرکای خود را بشناسیم. نهاد ازدواج وقتی بهتر عمل می کند که کمتر به خودمان فکر کنیم و بیشتر به آنهایی که دوست داریم فکر کنیم. باز هم ، نیازهای اساسی هر جنس ساده است. در تمام طول سال زنان باید دوست داشته شوند و مردان نیز باید مورد احترام قرار گیرند ، به ویژه هنگامی که این روند سخت می شود.


این درک تقریباً جدید نیست. در حقیقت ، این باستان است. این روشی است که رسول پولس نزدیک به دو هزار سال قبل از آن توصیف کرده است: "هرکدام از شما [مردان] باید همسر خود را دوست داشته باشید همانطور که خود را دوست دارد ، و زن باید به همسر خود احترام بگذارد" (افسسیان 5:33).


عشق و احترام. این یک ترکیب بی نظیر است.


منبع :  sanykala

(0) نظر

آیا زنان به مردان بیشتر احتیاج دارند یا برعکس؟


سؤال: دکتر دابسون ، فکر می کنید زنان بیش از مردان به زنان به مردان احتیاج دارند؟ کدام رابطه جنسی هنگام زندگی بدون دیگری بهتر است؟


پاسخ: این سؤال بسیار جالب توسط مفسران درخشان اجتماعی جورج گیلدر در کتاب کلاسیک خود "مردان و ازدواج" مطرح شده است. گیلدر تصدیق می کند که زن و مرد برای یکدیگر طراحی شده اند و اغلب به تنهایی احساس ناقص بودن می کنند. اما او این نکته را بیان می کند که زنان بهتر از مردان بدون مردان بهتر از مردان عمل می کنند. این یک وارونگی عقل متعارف است ، که به زنان مجرد دلخورکننده به عنوان "خدمتکارهای پیر" ، "نعمت های ناعادلانه" و بدتر اشاره می شود. آنها به عنوان ضعیف ترین افراد و بدبخت ترین افراد جامعه تلقی می شوند و از این رو موضوع تمسخرهای بسیار است.


گیلدر با این ارزیابی مخالف است و می گوید این نر متاهل است که از نظر اجتماعی "خارج از جیب" است. او به مراتب بیشتر از زنان نامحرم الکلی ، مصرف کننده مواد مخدر ، محکوم به مجازات یا چاه عمومی نیست. صاحبخانه ها نمی خواهند یک آپارتمان را برای او اجاره دهند ، شرکت های بیمه دوست ندارند که از او دستمزد بگیرند و شرکت های وام تمایلی به پرداخت وام به او ندارند. او خیلی سریع رانندگی می کند ، هوای گرم بیشتری دارد و تمایل به تحریک پذیری دارد. البته میلیون ها مورد استثنا وجود دارد ، اما مرد جوان ازدواج نکرده در معرض خطر بسیاری از رفتارهای ضد اجتماعی است. و بله ، او حتی از تنها زن مجرد درآمد کمتری کسب می کند و به احتمال زیاد بی هدف از شغل به کار دیگر منتقل می شود.


هنگامی که یک مرد ازدواج می کند و خود را به همسر و فرزندان متعهد می کند ، با این حال ، بیشتر بدهی های اجتماعی او از بین می رود. او دلیلی برای مسئولیت پذیر زندگی کردن ، سخت کار کردن و پس انداز کردن برای آینده دارد. او به جای اینکه به خواسته های نفسانی خود متوسل شود ، برای کسانی که به او وابسته هستند ، رضایت و فداکاری می کند. او آینده نگرتر می شود. این "توپ شل" اغلب به "ستون جامعه" تبدیل می شود. این انتقال از لحاظ تاریخی به عنوان "تسویه حساب" پس از "کاشتن جو دوسر وحشی" گفته شده است. من در حال تعمیم هستم ، اما روند در اینجا به خوبی توسط تحقیقات جامعه شناختی مستند شده است.


آنچه زن برای یک مرد انجام می دهد ، این است که از انرژی جنسی ناجوانمردانه بهره ببرد و آن را به حمایت و تأمین خانواده متمرکز کند. این تحول برای رفاه یک فرهنگ کاملاً حیاتی است. گیلدر معتقد است (و من موافقم) که جامعه نمی تواند از مرگ ازدواج دوام بیاورد. بدون آن ، زنان فاقد امنیت تولید مثل هستند. رابطه جنسی غیرقانونی ، سقط جنین و حاملگی خارج از ازدواج شکوفا می شود. کودکان در آشفتگی بزرگ می شوند. سوء مصرف مواد مخدر و الکلیسم بسیار زیاد است. مشاغل قانونی رنج می برند؛ و شهروندان صلح دوست خود را در معرض خشونت و بی قانونی قرار می دهند.


مطمئناً زنان به مردان احتیاج دارند - اما اینگونه نیست که مردان به زنان احتیاج داشته باشند.


منبع :  sanykala

(0) نظر

درک شکایات متفاوتی از همسران

اکنون توجهمان را به روابط زن و شوهر معطوف می کنیم ، که یادآوری تماس تلفنی من اخیراً از مردی است که کتاب قبلی من "کودک قوی" را خوانده بود به من یادآوری می کند. جواب سوالاتش را نداد. علاوه بر این ، وی گفت که او کتاب قبلی من را که همسرشان آرزو می کند که همسرانشان درباره زنان بدانند ، خوانده است ، و این نیز نیازهای او را برآورده نکرد.


وی ادامه داد: "آنچه می خواهم شما بنویسید" ترکیبی از آن دو کتاب با موضوع "چگونه با یک زن قوی آرزو زندگی کنیم." "من به او گفتم که با بیل آن موضوع را لمس نخواهم کرد. اما در اینجا من قصد دارم به یک موضوع به همان اندازه بی ثبات بپردازم. می خواهم در مورد ویژگی زنانی که مردان از آنها بیشترین شکایت را دارند و برعکس آن بحث کنم. این کافی است که بتوانم در بین هر دو جنس دشمنان خود را به دست آورم ، اما زمان گفتگوی مستقیم با همسران و همسران فرا رسیده است.


شاید بدانید که اکنون طلاق در آمریکا از هر کشور متمدن دیگری در جهان بیشتر است. این غم انگیز است برای من حتی ناراحت کننده تر این است که میزان طلاق برای مسیحیان فقط کمی پایین تر از جمعیت کل است. چطور ممکن است این واقعیت داشته باشد؟ عیسی به پیروان خود آموخت که دوست داشتنی ، دوستانه ، اخلاقی ، مسئولیت پذیر ، خود نظم گرا ، صادق و محترم باشند او همچنین صریحاً طلاق را به جز شرایط اساسی ممنوع اعلام کرد. با این دستورالعمل ها او پایه و اساس ناگسستنی برای برقراری رابطه پایدار و دوست داشتنی بین زن و شوهر فراهم آورد.


پس چگونه می تواند کسانی که ادعا می کنند تعلیمات عیسی را پذیرفته اند و زندگی خود را وقف اصول مسیحی کرده اند ، به سختی موفق به حفظ خانواده های هماهنگ از کسانی که هیچ چیز اعتقادی ندارند ، موفق تر باشند؟ در این کلمات تضاد عظیم وجود دارد. همانطور که هوارد هندریکس گفت ، "اگر مسیحیت شما در خانه کار نمی کند ، کار نمی کند. صادر نکنید!"


حقیقت این است ، همان شرایطی که ازدواج های غیر مسیحی را نابود می کند ، می تواند در خانه های مومنان نیز کشنده باشد. من به الکلیسم یا خیانت یا قمار اجباری اشاره نمی کنم. متداول ترین قاتل ازدواج بسیار لطیف تر و موذیانه است. بگذار توضیح بدهم.


فرض کنید من فردا بعد از ظهر یک جلسه مشاوره دارم با شخصی که هرگز ملاقات نکرده ام. آن شخص کیست و شکایتی که آنها را برای من به وجود می آورد چه خواهد بود؟ ابتدا مشاور احتمالاً خانم جونز خواهد بود ، نه شوهرش. یک مرد به ندرت در ابتدا به دنبال مشاوره ازدواج است و وقتی این کار را انجام می دهد ، به دنبال انگیزه دیگری است که همسرش در پی آن است. او می آید زیرا ازدواجش دیوانه وار است. او می آید زیرا همسرش او را دیوانه رانندگی می کند.


احتمالاً خانم جونز بین سن بیست و هشت تا چهل و دو سال خواهد بود و مشکل او برای من کاملاً آشنا خواهد بود. اگرچه جزئیات متفاوت خواهد بود ، ناامیدی که او در مورد آن ارتباط برقرار می کند پس از آن با الگوی فرسوده مطابقت خواهد یافت. چیزی شبیه به این خواهد بود


"جان و من وقتی ازدواج کردیم بسیار عاشق بودیم. ما در طول دو یا سه سال اول به خصوص با مشکلات مالی دست و پنجه نرم کردیم ، اما من می دانستم که او مرا دوست دارد و او می دانست که من او را دوست دارم. اما بعد از آن ، چیزی شروع به تغییر کرد. من مطمئن نیستم که چگونه آن را توصیف کند. او حدود 5 سال پیش یک تبلیغ را دریافت کرد و این امر نیاز به او داشت که ساعات بیشتری کار کند. ما به پول احتیاج داشتیم ، بنابراین ما به وقت اضافی که او می گذشت توجه نداشتیم. اما هرگز متوقف نشد .


حالا او هر شب دیر به خانه می آید. او آنقدر خسته است که می توانم با نزدیک شدن به ایوان ، صدای پای او را در حال کشیدن شنیدم. من مشتاقانه منتظر آمدن به خانه او هستم ، زیرا باید چیزهای زیادی برای گفتن او داشته باشم ، اما او خیلی دوست ندارد صحبت کند. بنابراین من شام او را تعمیر می کنم و او آن را به تنهایی می خورد. (من معمولاً اوایل شب با بچه ها غذا می خورم.) صادقانه بگویم ، من دوست دارم او فقط با تلفن صحبت کند تا بتوانم صدای او را بشنوم. سپس او چند ساعت تلویزیون را تماشا می کند و به رختخواب می رود. به جز سه شنبه شب او بسکتبال بازی می کند و بعضی اوقات در دفتر جلسه دارد. هر شنبه صبح او با سه دوستش گلف بازی می کند. سپس روز یکشنبه در بیشتر روزها در کلیسا هستیم.


باور کنید ، مواقعی وجود دارد که بدون داشتن یک مکالمه واقعی و عمیق به مدت یک یا دو ماه می رویم. شما می دانید منظورم چیست؟ و من در آن خانه با سه بچه که در سرتاسر من صعود می کنند ، بسیار تنها می شوم. حتی هیچ زنی در محله ما وجود ندارد که بتوانم با آنها صحبت کنم ، زیرا اکثر آنها به سر کار رفته اند. اما تحریکات دیگری در مورد جان وجود دارد. او به ندرت مرا به شام ​​می برد و ماه گذشته سالگرد ما را فراموش می کرد ، و من صادقانه باور نمی کنم که او تا به حال فکر عاشقانه داشته است. او گل رز را از گل میخک نمی دانست ، و کارتهای کریسمس وی امضا می شود ، فقط "جان". هیچ نزدیکی و گرمی بین ما وجود ندارد ، اما او می خواهد در پایان روز با من رابطه جنسی برقرار کند. در آنجا هستیم که در رختخواب هستیم و هفته ها ارتباطی با ما نداریم. او سعی نکرده است شیرین یا درک و حساس باشد ، اما انتظار دارد که من نسبت به او پرشور باشم. من به شما می گویم ، من نمی توانم این کار را انجام دهم. مطمئناً من به عنوان همسر به وظایف خودم می روم ، اما مطمئناً چیزی از آن نمی گیرم. بعد از اتمام سفر دو دقیقه ای و جان در خواب ، من در آنجا دروغ می گویم که او را عصبانی کرده و احساس می کنم یک روسپی ارزان قیمت هستم. آیا می توانید آن را باور کنید؟ احساس می کنم به خاطر داشتن رابطه جنسی با شوهر خودم عادت کرده ام! پسر ، آیا این مرا افسرده می کند!


در واقع ، من اخیراً دچار افسردگی شدیدی شده ام. عزت نفس من در حال حاضر پایین است. احساس می کنم هیچ کس مرا دوست ندارد ... من یک مادر بد سر و صدا و یک همسر وحشتناک هستم. بعضی اوقات فکر می کنم که خدا احتمالاً من را دوست ندارد. خوب ، حالا بهتر است به شما بگویم که اخیراً بین جان و من چه می گذرد. ما زیاد بحث کرده ایم. منظورم واقعاً جنگیدن است. حدس می زنم این تنها راهی است که می توانم توجه او را جلب کنم. ما هفته گذشته نبردی باورنکردنی مقابل بچه ها داشتیم. خیلی بد بود. اشک. جیغ زدن. توهین همه چیز. دو شب را در خانه مادرم گذراندم. در حال حاضر ، تمام آنچه می توانم در مورد آن فکر کنم ، گرفتن طلاق است تا بتوانم فرار کنم. جان به هر حال من را دوست ندارد ، پس چه فرقی می کند؟ من حدس می زنم به همین دلیل من به دیدن شما آمده ام. من می خواهم بدانم که آیا من درست خواهم بود که آنرا کنار بگذارم. "


خانم جونز صحبت می کند انگار تنها زن جهان بوده است که تاکنون این الگوی نیازها را تجربه کرده است. اما او تنها نیست. حدس من این است که 90 درصد طلاق هایی که هر ساله اتفاق می افتد حداقل شامل برخی از عناصری است که وی توصیف کرده است - یک شوهر بسیار شلوغ که عاشق کارش است و تمایل دارد تا حدودی بی حس ، غیرمسئولانه و غیرجنسی باشد. با زنی تنهایی ، آسیب پذیر ، عاشقانه ازدواج کرده است که نسبت به ارزش خود به عنوان یک انسان شک و تردید دارد. آنها به یک تیم همسان تبدیل می شوند: او مانند یک اسب کار می کند و او زشت می شود.


به امید آگاه ساختن همسران از جهانی بودن شکایات همسرشان ، بگذارید این نکته را در ادامه بیان کنم ، فقط این بار ، ما به جای یک نمونه اولیه ساختگی با افراد واقعی برخورد خواهیم کرد. تکرار شده در زیر یک نامه واقعی است (اصلاح شده برای محافظت از هویت نویسنده) که بیانگر هزار نفر دیگر است که من دریافت کرده ام.


جناب دکتر دابسون:


من کتاب شما را خوانده ام که همسران آرزو دارند همسرشان درباره زنان بدانند. درست در جایی که من زندگی می کنم برخورد کرد. به خصوص بخشی از عزت نفس پایین. در دنیای امروز که تعداد زیادی از خانمها شغل دارند ، احساس می شود که اگر شاغل نباشید ، احساس ارزش زیادی می کنید. منظور من این است که برخی از افراد به مادرانی مثل خودم نگاه می کنند که تمام وقت را به فرزندان و خانواده اش اختصاص می دهد. اما می دانم که مسیح آن را به این صورت نمی بیند ، و این چیزی است که به حساب می آید.


متأسفانه ، من نتوانستم شوهرم را بخوانم که کتاب شما را بخواند ، و این مسئله مرا به وجود آورده است. برقراری ارتباط با همسرم خیلی سخت است وقتی مجبورم با تلویزیون ، بچه ها و محل کار رقابت کنم. در وعده های غذایی ، که باید زمان مکالمه باشد ، او باید به اخبار پل هاروی در رادیو گوش دهد. او برای وعده عصرانه خانه نیست زیرا او کار 3 تا 11 بعد از ظهر است. تغییر مکان. من واقعاً دوست دارم او به برنامه شما گوش کند ، اما او نخواهد کرد.


من مجاز نیستم که اکنون به مطالعه کتاب مقدس بروم (من یک سال در آن شرکت کردم) ، زیرا او می گوید بچه ها بیماری را از کودکان دیگر برمی دارند. البته می دانم که دلیل واقعی این نیست. من یک پسر 2/2 ساله و یک نوزاد 3 ماهه دارم و احساس می کنم نیاز به خارج شدن در بین بزرگسالان دارم. اوه ، خوب ، من حدس می زنم که به دعا ادامه خواهم داد.


پخش نمایش های خوب خود را ادامه دهید. برای شما خوب خواهد بود که برنامه دیگری را به روابط زن و شوهر ، عمدتاً ارتباطی اختصاص دهید. از این که حرف های من را شنیدید سپاسگذارم.


یک زن دیگر پس از شنیدن صحبت کردن ، یادداشت زیر را به من داد. این در چند کلمه می گوید آنچه دیگران با بسیاری از آنها نقل کرده اند.


خواهش می کنم در این باره بحث کنید پدر وارد خانه می شود ، روزنامه را می خواند ، شام می خورد ، با تلفن صحبت می کند ، T.V را تماشا می کند ، دوش می گیرد و به رختخواب می رود. این یک روال روزمره است. هرگز تغییر نمی کند. روز یکشنبه ما به کلیسا می رویم ، سپس به خانه می آییم. ما چرت می زنیم و بعد از آن دوباره به کار خود می رود صبح دوشنبه. دختر ما نه ساله است و ما در حال برقراری ارتباط نیستیم و زندگی در این روال یکدست سرعت می گیرد.


من می توانم خوانندگان مردانه را بشنوم که می گویند ، "اگر زنان سبک زندگی آهسته تری ، مادی گرایی کمتری و فعالیت های عاشقانه تر با همسر خود می خواهند ، چرا آنها فقط به آنها چنین نمی گویند؟" آنها شما را انجام می دهند

4- او می تواند با وارد شدن به یک رابطه غیرقانونی ، تلاش کند تا نیازهای فوری خود را برآورده سازد. این خیابان فاجعه بار معمولاً به یک خیابان بن بست تبدیل می شود و او را افسرده تر و تنهایی تر از گذشته می گذارد.


5- او می تواند به عنوان یک تسکین دهنده موقتی به الکل و مواد مخدر مراجعه کند. بسیاری از خانه داران به عنوان شواهدی از افزایش الکل در زنان آمریکایی ، از این گزینه جایگزین می شوند.


6. او می تواند خودکشی کند (یا اقدام به خودکشی کند و به عنوان فراخوان کمک).


7. او می تواند مسئولیت های مادری را ، یا بدون فرزند باقی بماند ، یا با عدم پاسخگویی به نیازهای فرزندان خود در خانه ، محکوم کند. یا او می تواند فرار کند و اجازه دهد پدر با خودش تصرف کند.


8- زن افسرده می تواند به امید آغاز زندگی تازه با کسی که درک و عشق بیشتری داشته باشد به دنبال طلاق باشد. امروز بیش از هر زمان دیگر ، این گزینه جایگزین بعنوان روش پذیرفته شده برای مقابله با ناامیدی های زناشویی ، از بین می رود.


هیچ یک از این مکانیسم های مقابله چندان مولد نیست. در حقیقت ، هر یک از هشت عواقب منفی خاصی دارند. حتی اقدام به خودکشی نیز مطمئناً توجه یک همسر را به خود جلب نمی کند. تقریباً دو هفته بعد از آزادی از بیمارستان با یک زن مشورت کردم. او با انجام هر کوشش ممکن برای برقراری ارتباط با شوهر ، عمیقاً به افسردگی و ناامیدی فرو رفت. سرانجام ، او به تصمیم نهایی متوسل شد. با دید کامل همسرش ، او تمام داروهای تجویز شده موجود را از کابینت دارو آورده و اقدام به قورت دادن 206 قرص ترکیبی کرد. شوهرش ایستاده بود و در کفر ایستاده بود. سپس به اتاق خواب رفت تا دراز بکشد و بمیرد. اما او نمی خواست این زمین را ترک کند. این یک روش ناامیدکننده دراماتیک کردن وضعیت او به مردی بود که به عشقش نیاز داشت. متأسفانه او پاسخی نداد. وقتی فهمید که وی قصد نجات او را ندارد ، خودش را جمع کرد و به بیمارستان نزدیک سوار شد. پس از پمپ کردن معده ، پرسنل بیمارستان با همسرش که به رختخوابش آمده بود تلفن کردند. او دست خود را به مدت دو ساعت نگه داشت و هیچ وقت نپرسید که چرا او نمی خواست زندگی کند! در حقیقت ، روزی که او او را به دفتر من آورد ، بیش از دو هفته بعد ، او اولین اظهار نظر خود را در مورد این رویداد اعلام کرد. او در حالی که به اطراف ماشین می رفت تا در را باز کند ، گفت: "من می خواهم بدانید که شما تقریباً دو هفته پیش مرا از مرگ وحشت کردید!"


خوانندگان ممکن است دشوار باشند که باور کنند این مرد عاشق همسرش است ، اما این درست است. عدم توجه وی به نیازهای وی مربوط به یک شکست احتمالی در تجارت بود که "دادن" به همسرش را برای او دشوار کرد - یا حتی فریادهای او را شنید. او با بحران خودش روبرو بود که غالباً در فروپاشی ازدواجها اتفاق می افتد.


اگر ساز و کارهای مقابله معمول نتوانند راه حلهای مناسب برای مشکلات درگیری زناشویی ارائه دهند ، پاسخ چیست؟ این ما را به قولی که در ابتدای این فصل داده شده ، باز می گرداند که من گفتگوی مستقیم با همسران و همسران خواهم کرد. من قبلاً دیپلماسی را در برخورد با مسائل خانوادگی رها نکرده ام ، اما تحمل شما را در این مورد التماس می کنم. بحران کنونی ازدواج خواستار برخوردی جسورانه است که برابر با میزان خطر است. همانطور که می گویند شما نمی توانید اژدها را با اسلحه پاپ بکشید.


منبع :  sanykala

(0) نظر

پیوند ویژه در ازدواج



ترکیبات اسرارآمیز که تقریباً همه ازدواجهای خوب با هم مشترک هستند چیست؟ چه ترکیبی از شخصیت شگفت انگیز است که دو فرد جدا و مجزا ، خانواده ای جوان را تأسیس می کنند و بعد از آن در پنجاه یا شصت سال آینده در عشق و هماهنگی زندگی می کنند؟ آیا در مورد این ازدواج های طولانی مدت که به دیگران در دستیابی به ثبات در دنیای ناامیدی کمک می کند ، آیا چیزی از اهمیتی برخوردار است؟


خوشبختانه ، دکتر دزموند موریس در کتاب خود با عنوان "رفتار صمیمی" پاسخی هوشمندانه به این سؤالات ارائه داده است. این مورد توسط دکتر دونالد جوی مورد توجه من قرار گرفت که یافته ها را برای شنوندگان رادیو ما تفسیر می کرد. دکتر جوی گفت که تحقیقات اکنون تأیید می کند که سالمترین ازدواج کسانی است که "پیوند مناسب" بین زن و شوهر اتفاق افتاده است. پیوند اشاره به میثاق عاطفی است که یک زن و مرد را برای زندگی به هم پیوند می دهد و آنها را به شدت برای یکدیگر ارزشمند می کند. این خاصیت است که آن دو عاشق را از هر شخص دیگری بر روی زمین جدا می کند. این هدیه همراهی خدا با کسانی است که آن را تجربه کرده اند.


اما این پیوند چگونه اتفاق می افتد و چرا در بسیاری از روابط گم می شود؟ به گفته درس. شادی و موریس ، پیوند به احتمال زیاد در بین کسانی که به طور منظم و آهسته از دوازده قدم در طول مهمانی و ازدواج زودهنگام خود حرکت کرده اند ، گسترش می یابد. این مراحل ، که در زیر 1 توضیح داده شده است ، نشان دهنده پیشرفت صمیمیت جسمی است که تعهد دائمی آنها اغلب تکامل می یابد.


1. چشم به بدن. یک نگاه در مورد یک شخص تفاوت می کند - جنس ، اندازه ، شکل ، سن ، شخصیت و وضعیت. اهمیتی که مردم بر این معیارها می گذارند تعیین کننده جذب یا عدم جذب یکدیگر است.


2. چشم به چشم. هنگامی که زن و مردی که با یکدیگر غریبه هستند ، نگاه طبیعی خود را مبادله می کنند ، طبیعی ترین واکنش آنها این است که به دور نگاه کنند ، معمولاً با خجالت. اگر چشمانشان دوباره ملاقات کند ، ممکن است لبخند بزنند ، این نشانگر این است که ممکن است دوست داشته باشند که بهتر بشناسند.


3. صدا به صدا. گفتگوهای اولیه آنها بی اهمیت است و شامل سؤالاتی از قبیل "نام شما چیست؟" یا "برای زندگی چه می کنید؟" در طی این مرحله طولانی ، دو نفر درباره عقاید ، سرگرمی ها ، فعالیت ها ، عادات ، سرگرمی ها ، دوست داشتن و دوست نداشتن یکدیگر چیزهای زیادی می آموزند. اگر سازگار باشند ، دوست می شوند.


4. دست به دست. اولین مورد از تماس جسمی بین زن و شوهر معمولاً در موارد غیرمعمول است ، مانند زمانی که مرد به زن کمک می کند تا یک قدم پائین برود و یا او را در مانع کمک کند. در این مرحله هر یک از افراد بدون رد دیگری می توانند از روابط خارج شوند. با این حال ، در صورت ادامه ، در نهایت تماس دست به دست هم درنهایت به اثبات دلبستگی عاشقانه این زوج به یکدیگر تبدیل خواهد شد.


5- دست به شانه. این آغوش محبت آمیز هنوز غیرمعمول است. این یک موقعیت از نوع "رفیق" است که در آن زن و مرد در کنار هم هستند. آنها بیشتر از آنچه که در کنار یکدیگر هستند ، در مقابل جهان نسبت به جهان نگران هستند. تماس دست به شانه رابطه ای را فاش می کند که بیشتر از یک دوستی نزدیک است اما احتمالاً عشق واقعی نیست.


6. دست به کمر. از آنجا که این کاری است که دو نفر از یک جنس معمولاً انجام نمی دهند ، کاملاً عاشقانه است. آنها به اندازه کافی نزدیک هستند که اسرار یا زبان صمیمی با یکدیگر به اشتراک بگذارند. با این حال ، هرچند آنها با هم به طور دستی با کمر قدم می زنند ، باز هم رو به جلو هستند.


7. چهره به چهره. این سطح تماس مستلزم زل زدن به چشمان یکدیگر ، بغل کردن و بوسیدن است. اگر هیچ یک از مراحل قبلی رد نشده باشد ، زن و مرد کد خاصی از تجربه ایجاد کرده اند که به آنها امکان می دهد با کمترین کلمات ارتباط برقرار کنند. در این مرحله میل جنسی به یک عامل مهم در رابطه تبدیل می شود.


8. دست به سر. این یک مرحله از مرحله قبل است. زن و مرد تمایل دارند هنگام بوسیدن یا صحبت کردن ، سر یکدیگر را گهواره یا نوازش کنند. به ندرت افراد در فرهنگ ما سر شخص دیگر را لمس می کنند ، مگر اینکه آنها هم عاشقانه درگیر شوند و یا اینکه عضو خانواده باشند. این یک نزدیکی عاطفی است.


9-12. مراحل آخر چهار سطح درگیری اخیر کاملاً جنسی و خصوصی است. آنها (9) دست به بدن ، (10) دهان به پستان ، (11) لمس زیر کمر ، و (12) مقاربت هستند. بدیهی است که اعمال نهایی در تماس جسمی باید برای روابط زناشویی محفوظ باشد ، زیرا آنها به تدریج جنسی و به شدت شخصی هستند.


آنچه جوی و موریس می گویند این است که اگر یک رابطه زن و مرد به دنبال دستیابی به پتانسیل کامل خود باشند ، باید صمیمیت برقرار شود. وقتی دو نفر عمیقاً یکدیگر را دوست دارند و برای زندگی متعهد هستند ، معمولاً بین آنها درک و فهم زیادی ایجاد شده است که برای هر کس دیگری ناچیز تلقی می شود. آنها خاطرات خصوصی بی شماری را برای سایر نقاط جهان ناشناخته به اشتراک می گذارند. یعنی در اندازه بزرگ ، جایی که احساس خاص بودن آنها به یکدیگر سرچشمه می گیرد.


علاوه بر این ، عامل مهم این است که آنها این موارد را گرفته اند


منبع :  sanykala

(0) نظر

مهمترین کلید مهم ازدواج موفق


چند سال پیش ، در تلاش برای جلب تجربه های کسانی که به عنوان همسر و همسران به طور هماهنگی زندگی کرده اند ، از زوج های متاهل خواستیم که در یک مطالعه غیررسمی شرکت کنند. بیش از ششصد نفر موافقت کردند که صریح و روشن صحبت کنند در مورد مفاهیم و روشهایی که سی و چهل یا حتی پنجاه سال در خانه هایشان موفق شده اند. آنها هرکدام نظرات و توصیه هایی را نوشتند که به دقت مورد تجزیه و تحلیل و مقایسه قرار گرفت. توصیه هایی که ارائه داده اند چیز جدیدی نیست ، اما مطمئناً مکان خوبی برای شروع است. در تلاش برای یادگیری هر کار ، باید با اصول شروع شود - آن مراحل اولیه که همه چیز دیگر از آن توسعه خواهد یافت.


بنابراین ، طبق نظر متخصصین فصلی ما ، مهمترین کلید برای لذت بردن از یک ازدواج موفق - تنها چیزی که به احتمال زیاد تضمین یک عمر صمیمیت و عشق است؟


پاسخ این است که یک خانه مسیحی محور تأسیس و نگهداری کنید.


وقتی زن و شوهر عمیقاً نسبت به عیسی مسیح متعهد هستند ، نسبت به خانواده بدون بعد معنوی از مزایای بسیار زیادی برخوردار هستند. همه چیز به آن پایه و اساس بستگی دارد. فقط از طریق یک ارتباط معنوی با او می توانیم عشق واقعی را تجربه کنیم و شروع به تحقق تمام پتانسیل های رابطه ای کنیم که از آن به عنوان ازدواج یاد می کنیم.


من یک بار نامه زیر را دریافت کردم:


جناب دکتر دابسون:


شوهرم اخیراً پس از پانزده سال از ازدواج من را ترک کرد. ما رابطه جسمی ، عاطفی و فکری خوبی داشتیم. اما چیزی از دست رفته ... ما هیچ پیوند معنوی بین ما نداشتیم.


لطفاً به زوج های جوان بگویید که همیشه بدون مسیح خلأ در زندگی آنها وجود خواهد داشت. یک ازدواج خوب باید پایه و اساس خود را در او داشته باشد تا عشق ، آرامش و شادی پایدار را تجربه کند.


از آنجا که شوهرم روی من رفت ، من سعی کردم رابطه خود را با خدا دوباره بازسازی کنم. من در حال پیوسته در راه رفتن با خداوند در حال رشد هستم ، اما تنها هستم.


حقیقت بزرگی در این نامه غم انگیز وجود دارد. پروردگار ما ، بالاخره ، ازدواج را ایجاد کرد ، یکی از شگفت انگیزترین و ماندگارترین هدایایی که تاکنون به بشریت داده شده است.


این نقشه الهی در باغ عدن به آدم و حوا نازل شد و پس از آن به طور خلاصه در پیدایش 2:24 توضیح داده شد ، که در آن می خوانیم: "بنابراین مرد باید پدر و مادر خود را ترک کند و به همسرش شفاف شود." یک جسم باشید "(KJV). خدا با آن بیست و یک کلمه خدا ترتیب خانواده را اعلام کرد. پنج هزار سال از تاریخ ثبت شده آمده و از بین رفته است ، اما هر تمدنی در تاریخ جهان بر روی آن ساخته شده است. انتظار داشتن یک ازدواج دوست داشتنی ، صمیمی و بدون تکیه به خداوند ، احمقانه است.


انتظار داشتن یک ازدواج محبت آمیز و صمیمی و بدون تکیه به خداوند نادرست است.


در مقابل ، این زوج که به کتاب مقدس برای راه حل های فشار روانی زندگی بستگی دارند ، نسبت به خانواده بدون ایمان یک مزیت بارز دارد. کتاب مقدس آنها را دوست دارم شگفت انگیزترین متن در جهان است. این نویسنده توسط سی و نه نویسنده نوشته شده است که سه زبان جداگانه صحبت کرده و در یک بازه زمانی زندگی می کردند که پانزده صد سال عمر کرده است. کار نویسندگان الهام بخش چقدر معجزه آور است! اگر امروز دو یا سه فرد شاهد دزدی در بانک بودند ، احتمالاً حسابهای متناقضی از این واقعه می دادند. ادراک انسان به سادگی همان نقص است. با این حال ، آن سی و نه مشارکت کننده کتاب مقدس ، که بیشتر آنها هرگز حتی با هم ملاقات نمی کردند ، شصت و شش کتاب جداگانه تهیه کردند که با استمرار و تقارن کامل همراه هستند. کل عهد عتیق یک جمله واحد بیان می کند: "عیسی می آید." و عهد جدید اعلام می کند: "عیسی اینجا است!"


با خواندن این مقدسات ، ما پنجره ای به ذهن پدر می دهیم. چه منابعی معصوم! خالق ، که از هیچ چیز شروع به کار نکرد و کوهها و نهرها و ابرهای زیبا و ابرها و نوزادان کوچولوی را زیبا ساخت ، تصمیم گرفت داستان درونی خانواده را برای ما رقم بزند. او در کلام خود به ما می گوید که چگونه با هم در صلح و هماهنگی زندگی کنیم. همه چیز از دست زدن به پول گرفته تا نگرش جنسی در کتاب مقدس مورد بحث قرار می گیرد که هر نسخه دارای تایید شخصی پادشاه جهان است. چرا کسی از حقایق فاش شده در آن چشم پوشی می کند؟


روش زندگی مسیحی ثبات در ازدواج را در پی دارد زیرا اصول و ارزشهای آن به طور طبیعی هماهنگی ایجاد می کند. وقتی که عملی شود ، آموزه های مسیحی تأکید می کند که به دیگران ، خود نظم و انضباط ، اطاعت از احکام الهی ، مطابقت با قوانین انسان و عشق و وفاداری بین زن و شوهر تأکید می شود. هنگام عملکرد به عنوان هدف ، ازدواج محافظی در برابر اعتیاد به الکل ، مستهجن ، قمار ، مادی گرایی و سایر رفتارهایی ایجاد می کند که می توانند برای روابط آسیب زا باشند. آیا جای تعجب است که یک رابطه مسیحی محور بهترین طبقه زیرزمینی برای ازدواج است؟


الکساندر سلژنیسین ، آن دگراندیش بزرگ اتحاد جماهیر شوروی ، یک بار نوشت: "اگر از من خواسته شد که مختصراً صفت اصلی کل قرن بیستم را شناسایی کنم ، در اینجا نیز من نمی توانم چیزی دقیق تر و شفاف تر از اینکه بار دیگر تکرار کنم پیدا کنم: مردان. خدا را فراموش کرد. "


منبع :  sanykala

(0) نظر

آیا یک همسر می تواند نیازهای عاطفی همسر خود را برآورده کند؟



برخی از مردان هرگز قادر به تأمین نیازهای همسران خود نخواهند بود. آنها درک نمی کنند که زنان چگونه فکر می کنند و هرگز نیازی به "دادن" به کسی نبوده است. کسانی که با این مردان غیرمذهبی و غیرجنسی ازدواج کرده اند ، باید تصمیم بگیرند که چه چیزی منطقی است که انتظار داشته باشیم و اینکه چگونه می توانند یک زندگی معنادار را با هم ایجاد کنند.


توصیه من این است که شما سعی کنید به او نشان دهید ، بدون اینکه عصبانی شود یا عصبانی شود ، چگونه با او متفاوت هستید و نیازهای منحصر به فرد شما چیست. برای تغییر آنچه می تواند در روابط شما بهبود یابد ، کار کنید ، توضیح دهید که چه چیزی را می توان درک کرد ، آنچه را که می تواند حل کند حل و فصل کنید و آنچه را که برای سازش باز است مذاکره کنید. بهترین ازدواج ممکن را از مواد اولیه ای که توسط دو انسان ناقص و با دو شخصیت کاملاً منحصر به فرد حاصل شده است ، ایجاد کنید.


اما برای همه لبه های خشن که هرگز قابل صاف نبودن و ایراداتی که هرگز از بین نمی رود ، سعی کنید بهترین چشم انداز ممکن را ایجاد کرده و تصمیم بگیرید دقیقاً همانطور که هست واقعیت را بپذیرید. اولین اصل سلامت روان پذیرفتن چیزی است که نمی تواند تغییر کند. شما به راحتی می توانید در شرایط زندگی خود به افسردگی نائل شوید. اما شما همچنین می توانید به سختی آویزان شوید و به رغم آنها راضی باشید. کلمه عملی انتخاب شده است.


آیا می توانید شوهر خود را دقیقاً مانند او قبول کنید؟ به ندرت انسان به آرزوی هرگونه آرزو و آرزو در پستان دیگری برآورده می شود. بدیهی است ، این سکه دو طرف دارد: شما نمی توانید زن کامل او باشید. هر دو شریک مجبورند برای رفع اشکالات و گسل های انسانی و تحریک پذیری و خستگی و گاه به گاه "سردردها" در شب حل و فصل شوند. یک ازدواج خوب جایی نیست که در آن سلطنت کمال داشته باشد ، این رابطه ای است که یک دیدگاه سالم به تعداد زیادی "غیرقابل حل شدن" مشرف است.


منبع :  sanykala

(0) نظر

حقوق را تنظیم کنید و مسئولیت آن را به عهده بگیرید


سؤال: دکتر دابسون ، با توجه به رفتار بد همسر من ، توسط رهبران مسیحی که به عنوان مؤمن می گویند ، آموخته ام که: "ما حق نداریم." اگر آنچه را که آنها می گویند درک می کنم ، حتی نباید به موارد بی احترامی توجه کنم زیرا من حق دفاع ندارم. آیا مخالف هستید؟


جواب: شاید. اگر هر دو شریک کاملاً بالغ ، خودخواه و دوست داشتنی باشند ، فلسفه "بدون حق" غیرقابل تحمل خواهد بود. متأسفانه ، همه ما از نواقص و خواسته های خود خدمت می کنیم. بنابراین ، ما به تقویت و پاسخگویی نیاز داریم تا آنچه را که درست است انجام دهیم. هنگامی که تنها یک عضو خانواده مفهوم "هیچ حق" را خریداری و سعی در اجرای آن می کند ، یک ازدواج می تواند از هم پاشیده شود. چرا؟ زیرا همسر غیرمذهبی شروع به خزیدن در سرتاسر "خط احترام" می کند. او سهم شیر از همه چیز - پول ، جنس ، قدرت ، سرگرمی و بازی ها و غیره را به دست می آورد. او با دانستن تعهد معنوی شریک زندگی ، احساس می کند که با حکم الهی حق دارد هر طور که بخواهد انجام دهد.


همسر مسیحی که کاملاً به این درک کلامی می چسبد ، از جنس استیل نیست. او کور نیست. او بعنوان مثال بی احترامی را می بیند و تمام تلاش خود را برای نادیده گرفتن آنها انجام می دهد. اما آنها مستقیماً به یک بانک حافظه می روند ، خواه او بخواهد آنها را ذخیره کند یا نه. این راهی است که او ساخته است. سپس روزی که مقاومت او در حال پایین آمدن باشد ، شاید هنگام خستگی ، یا در مورد زن ، در هنگام فشارهای ناشی از تنش قبل از قاعدگی ، بمب هیدروژنی قابل انفجار باشد که ممکن است سر شوهر مبهوت او را منفجر کند. موقعیت "بدون حقوق" می توانست آن شخص را طی یک مسابقه کوتاه انجام دهد. متأسفانه ، زندگی بسیار روزانه است و دونده در تپه دلخراش ضعف می کند.


من باید برای ارائه سلب مسئولیت مهم عجله کنم. هر توصیه ای می تواند به افراط و تفریط انجام شود ، از جمله دفاع از "خط احترام". به ویژه میلیون ها زن وجود دارند که به چیزی به جز بهانه ای برای آزار و اذیت همسران خود نسبت به تخلفات ادراک شده از یک نوع یا دیگری نیاز ندارند. آنها این کار را بهتر از هر چیز دیگری در زندگی انجام می دهند. همسران فقیر آنها با وجود شکایت و انتقاد مداوم زندگی می کنند ، می دانند که هیچ کاری درست انجام نمی دهند. سپس اینجا می آید که دابسون مشورت می کند ، "خانمها پاسخگو باشید!"


این چیزی نیست که من قصد گفتن آن را داشتم. به یاد داشته باشید که اول قرنتیان 13: 5 به ما می گوید "عشق به راحتی تحریک نمی شود". این مدارا مطمئناً در ازدواجهای خوب مشهود است. همسران و همسران باید بسیاری از عیب های موجود در یکدیگر را نادیده بگیرند و حالا وقتی متهم مشکلی دارد که از روی خودش خارج شود ، در چشم شریک زندگی زوزه می زند. عصبانیت طولانی مدت می تواند باعث از بین رفتن یک ازدواج شود - به ویژه هنگامی که نشان دهنده اشتباهات ادراک شده از گذشته است که هرگز بخشیده نشده اند.


بنابراین ، عشق باید مفهوم سخت باشد و نشانگر این نباشد که افراد لمس و لمس شوند. به نظر می رسد که مصادیق واقعی بی احترامی باید در چارچوب عشق شناخته شده و با آنها برخورد شود. و مطمئناً ، وقتی تخلفات بزرگی رخ می دهد که رابطه را به خطر می اندازد ، مانند همسر لیندا که شبها در حال دیدن یک طلاق جنسی است ، باید آنها را بدون سر و صدا ملاقات کنیم. با رویارویی با او هنگام ورود به خانه ، او اصلاً نمی خواست برای "حقوق" او بجنگد. او می توانست از ازدواج خود دفاع کند! ما دیدیم چه اتفاقی می افتد هنگامی که آن دفاع وجود ندارد.


منبع  :  sanykala

(0) نظر
X